روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
****
سلام ! می شه با هم حرف بزنیم...
4 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده .
5 ساله که بودم فکر می کردم مادرم خیلی چیزها رو می دونه .
6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
8 ساله که شدم ، گفتم مادرم همه چیز رو هم نمی دونه.
14 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.
گنجشک با خدا قهر بود...
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت...
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
آدمها به اندازه..
بعضی مواقع جمله های کوتاه چنان تاثیری در زندگی می گذارند که باورش قابل تصور نیست.
گاهی قلبت یه چیزی میگه و عقلت یه چیز دیگه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هردوتاشون چرت میگن .
دقت کن ببین مقام معظم رهبری چی میگه...
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله :
آینه ها سه نوع هستند: آینه ساده که هر چیزی را همانگونه که هست نشان می دهد. آینه محدب که بعضی قسمت ها را کوچک نشان می دهد و آینه ی مقعر، که بعضی از قسمت ها را بزرگ جلوه می دهد.
عقل، آینه ساده ایست که سعی می کند همه چیز را همانگونه که هست نشان دهد، ولی نَفس، آینه مقعر و محدب است که سعی دارد آنچه را که خود دوست دارد بزرگ جلوه دهد و آنچه را نمی پسندد کوچک نمایش دهد.
گزیده ای از فرمایشات متعدد حضرت امام خامنه ای در رابطه با توهین به مقدسات اهل سنت
آن کسى که نداى تفرقهى بین شیعه و سنى را سر می دهد و به بهانهى مذهب، می خواهد وحدت ملى را به هم بزند، چه شیعه باشد و چه سنى،مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند. گاهى بعضی ها مزدور دشمنند و خودشان نمی دانند.
آن مرد شیعى هم که میرود به مقدسات اهل سنت اهانت می کند و دشنام می دهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند که چه می کند.
حالا به اسم ولایت کارهاى خلاف می کند، حرف هاى بىربط می زند در مجالس عامو خاص؟ وحدت را حفظ کنید.
به آن شیعهاى هم که از روى نادانى و غفلت، یا گاهى از روى غرض – این را هم سراغ داریم و افرادى را هم از بین شیعیان می شناسیم که فقط مسئلهشان مسئلهى نادانى نیست، بلکه مأموریت دارند براى اینکه ایجاد اختلاف کنند – به مقدسات اهل سنت اهانت می کند، عرض می کنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعى است و خلاف قانونى است.
دولت باسوادها و حقوقدانان نتوانست یک ترجمه دُرست و حسابی از توافق هسته ای به مجلس بدهد!
خلایق هر چه لایق
[مقداد داودی]
گفت: مگر قرار نبود توافق سازمان انرژی اتمی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی محرمانه باقی بماند و جزئیات آن فاش نشود؟
گفتم: این قید با صراحت از سوی آقای دکتر صالحی و آمانو مطرح و بر آن تاکید شده بود.
گفت: پس چرا آمانو، دبیرکل آژانس از سوی مجلس سنا احضار شده است تا مفاد این توافق را که به «نقشه راه» معروف است برای سناتورهای آمریکایی فاش کرده و تشریح کند؟!
گفتم: خب! از اول هم معلوم بود که آژانس قابل اعتماد نیست و نه فقط همراه حریف بلکه نقش برده آمریکا را برعهده دارد.
گفت: ولی آمانو با صراحت قول داده بود که متن و تمامی جزئیات این سند محرمانه باقی بماند!
گفتم: از دروغگویی پرسیدند آیا در تمام عمر خود یک حرف راست زدهای؟ گفت؛ از شما چه پنهان که اگر بگویم آری، یک دروغ دیگر گفتهام!
یک انحراف تاریخی، یک عدم بصیرت و یک عدم اگاهی در یک پیچ تاریخی در یک مجموعه، زمانی که عمار شهید شد و کسی نبود که فضای رسانه ای و صحنه توجیهی را مدیریت کند، جانوری به اسم اشعث بن قیس مدیریت صحنه را دست گرفت و یک جنگ روانی درست کرد و با حضور همه بزرگان مدیریت کرد. کار کشاندن به آتش بس و مصالحه با دشمن و مذاکرات و اجازه حضور فرماندهان را در مذاکرات نداند و بالاخره آدم بی خاصیتی مثل ابوموسی اشعری پای میز مذاکره رفت.
در مذاکره قرار شد علی (ع) و معاویه را خلع کنند و برنامه این شد که فکت شیتی، مصاحبه مطبوعاتی می کنیم و می گذاریم کنار هر دو رو. بالاخره ابوموسی اشعری گفت انگشترم را در میارم و علی (ع) را خلع می کنم و عمروعاص معاویه را جعل کرد و به همین سادگی بیش از ۱۴۰۰ سال زمانی بر مردم گذشت که الان هر روز جمعه ناله و گریه می کنند که امام از راه بیاید.
این ما را هدایت میکند به اینکه نه زیر بار صلح تحمیلی برویم، و نه زیر بار حکمیت تحمیلی.
.
صحیفه امام، جلد 20، صفحه 119
صفحه قبل 1 صفحه بعد